فاطمه جناب اصفهانی، داور اولین دورهی جایزهی گوزن زرد، در وبلاگش نوشته است: «جشن جایزههای کتابی که تا بهحال رفته بودم خیلی شلوغ بودند. در سالنهای بزرگ با نور و صدا و تهویه مناسب و کنترل شده و دوربینها و عکاسها و خبرنگاران خبرگزاریها و….
روز پنجشنبه اما وقتی در خیابان سمیه پارک کردم تا به کوچه پروانه برسم و از پلههای انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بالا بروم هیچوقت فکر نمیکردم جشن جایزه کتابی به این کوچکی و جمع و جوری اینقدر دوست داشتنی باشد.
گوزن زرد در واقع بچه لاک پشت پرنده بود. اینجایزه اما یک فرق مهم و اساسی داشت؛ داوران آن مادر و پدرها بودند و خود بچهها!
آدمهایی که هربار برای خرید هر کتاب دلشان شور زده بود! حتا وقتی به خانه آمده بودند وقت خواندن کتاب را ویرایش کرده بودند و حتا داستان را تغییر داده بودند تا مباد دل و اندیشه فرزندشان آسیب ببیند.
آدمهایی که بارها و بارها کتابها را برای فرزندشان خوانده بودند تا حفظ شده بودند. آنقدر که وقت رانندگی، آشپزی، کار… داشتند شعر کتاب فرزندشان را زمزمه میکردند.
چه اتفاقی برایشان افتاده بود؟
مادر و پدر شده بودند!
و چه کسی نظر آنها را که از هر کارشناس کتاب و عالم فرهنگی دلسوزتر بودند و صلاح فرزندشان را بهتر میدانستند دیده بود؟ کسانی که جایزه گوزن زرد را برگزار کردند.
در جریان بودم که همین چند نفر دست اندر کار جایزه گوزن زرد چقدر دنبال بودند که جای مناسبی را آماده کنند. که یا هماهنگ نشده بود و یا هزینه زیادی داشت. پس کتابخانه انجمن را که سالنی بود به مساحت حدودا ۱۰۰ متر صندلی گذاشته بودند و مهمانهای کوچک و بزرگ با محبت هم را جا میدادند.
آقای عموزاده خلیلی صحبت کردند و گفتند که این جایزه دو تا نصفی امتیاز دارد. سرگرمی خانواده تک نفره، ترغیب خانواده به مطالعه و نجات یکی از گونههای حیات وحش به نام گوزن زرد!
بعد آقای علی سید آبادی در مورد شکل گیری این جایزه صحبت کردند و گفتند چطور شد که ایده آن شکل گرفت.
خانم طاهره ایبد داستان خواندند و بعد بچهها در کنار آقای سیدآبادی و آقای عموزاده خلیلی هدیهها را به برگزیدگان دادند.
این کار قشنگی بود که از بچهها خواستند هدیهها را به برگزیدگان بدهند. خیلی قشنگ! آنقدر که وقتی آقای محمدهادی محمدی برای هنگام گرفتن هدیه دست بچهها را بوسیدند و آنها نمیدانستند الان باید چه کار کنند اشک آدم در میآمد.
دوستانم!
به نظر من این جایزه با همت و تلاش بیمنت چهار نفر برگزار شد. رویا میرغیاثی، بنفشه محمودی، فواد صادقیان و مهدی پروین. البته حتما بودند عزیزان دیگری که زحمت کشیده بودند منتها من از مهر ۱۳۹۳ همینها را میشناختم.
پنج شنبه در سالن کوچک انجمن نویسندگان کودک و نوجوان اتفاقی افتاد.
اتفاقی که شبیه هیچ یک از جایزههای پر طمطراق ادبی کشورمان نبود اما شور و حالی که داشت اگر نگوییم بیشتر از آنها که هم سطح آنها بود.
گوزن زرد که با کمترین حمایت مالی برگزار شد خواسته بود کتاب را به خانههای ما بیاورد، تبلتها و تلویزیون را در حالت خاموش بگذارد، ما را کنار هم بنشاند، آنقدر که بوی شامپو فرزندمان را استشمام کنیم و کاری کند تا با هم کتاب خوانیم و در مورد کتابها باهم صحبت کنیم.
و نه فقط همین. که در مورد کتابهایی که خواندهایم داوری کنیم و نظرمان را به گوش هم برسانیم!
دیروز دلم میخواست جای آقای محمدی بودم، یا خانم نجف خانی، یا خانم لزر غلامی یا آقای میراسماعیلی، یا خانم رزاقی بودم و از دست بچهها جایزه میگرفتم.
چراکه مخاطبان من، مخاطبان واقعی من که کسی جز بچهها و والدین آنها نبودند اثر مرا داوری کرده بودند و به من رای داده بودند.
دوستانم!
گوزن زرد اتفاقی است که در کنار تمام برکاتش برای خانوادههای ایرانی، حامل پیامی است. پیامی که میگوید لازم نیست حامی بزرگی داشته باشی یا به نهادی وصل باشی. لازم نیست افراد خاصی از شما حمایت کنند اگر ایده دارید بسم الله بگویید و دست به کار شوید. دست به کار بزرگترین کارها که میتواند در نظر دیگران کار کوچکی باشد.
پیامی که میگوید ما هم میتوانیم ایدهمان را به عمل در آوریم و همه را در برکات آن سهیم کنیم!
پنجشنبه در آن سالن کوچک با اینکه همه با هم جا نمیشدیم، جایتان خالی بود! جایتان خیلی خالی بود!
اگر دوست دارید شما و فرزندانتان هم داور دومین دوره جایزه گوزن زرد باشید.»